ماثرالانافه فی معالم الخلافه اثری فراموش شده در تاریخ خلافت اسلامی

ماثرالانافه فی معالم الخلافه

اثری فراموش شده در تاریخ خلافت اسلامی

 

دکتر عبدالرسول خیراندیش

عضوهیئت علمی دانشگاه شیراز

 

آخرین قرنی که جهان اسلام شاهد حضور نهاد خلافت بود، قرن نهم هجری است. پس از آن چون در اوایل قرن دهم سلطان سلیم عثمانی بر مصر سیطره یافت، خلافت نیز برچیده شد (۹۲۲ هـ .ق). پس از آن دیگر داعیه خلافت آنچنانکه در دوره تمدن اسلامی مطرح است در کار نبوده و تلاش های عثمانی ها یا خاندان هاشمی حجاز وتفسیرهایی که از تکاپوی آنان در قضیه خلافت شده است را باید مبحث جدیدی دانست که با صورت قدیم خلافت سخت تفاوت دارد. به هر روی تاکید و تذکر براینکه قرن نهم هجری آخرین قرنی است که خلافت در آن رونق و منزلت خود را داشت اشاره به همان صورت قدیم خلافت است ولاغیر. بعلاوه برای ناظری که در نیمه شرقی جهان اسلام به سیر حوادث آن می نگرد تا حدود زیادی مشکل است که بجای قرن هفتم از قرن نهم برای اشاره به پایان رونق خلافت سخن بگوید. بنابر مشهور خلافت عباسیان در سال ۶۵۶ هـ . ق / ۱۲۷۶ م. با تصرف بغداد و قتل خلیفه المستعصم به پایان رسید. حدود سه سال بعد که ابوالقاسم احمدالمستنصرین الظاهربا کمک رکن الدین بیبرس بندقدار (۶۷۶ ــ ۶۵۸ هـ . ق/ ۱۲۷۷ ــ ۱۲۶۰ م.)، سلطان وقت ممالیک (بحری) یاردیگر خلافت عباسیان را برپا ساخت، معلوم شد نمی توان به آسانی خلافت عباسی را پایان یافته تلقی کرد. خلافت عباسیان مصر از سال ۶۵۹ تا ۹۲۲ هـ . ق. عمر کرد ولی برای آنان هیچگاه قاهره و نیل جای بغداد و دجله را نگرفت و آوازه ای چون عصر برمکیان و افسانه های هزار و یک شب را نیافتند. هر چند عباسیان مصر در میان سلاطین مسلمان هند و خان های نو مسلمان الوس جوچی متابعانی یافتند و شمشیر ممالیک مصر توانست شام و حجاز را نیز در قلمرو خطبه و سکه آنان وارد سازد، اما حضور قدرتمند ایلخانان مغول ازجیحون و سند تا مرزهای شام و فرات هیچگاه اجازه نداد، آوازه عباسیان چون روزگار پیشن بلند گردد. زیرا نه تنها جهان ایرانی یعنی قلمرو ایلخانی شرایط سیاسی جدیدی را پس از سقوط بغداد تجربه می کرد و نماد خلافت را امری پایان یافته می دانست، بلکه ممالیک نیز که از خلافت برای ستیزه جویی با ایلخانان بهره می بردند هیچگاه به درستی اجازه ندادند عباسیان مصر

ابراز وجود کنند. لذابا وجود آنکه عباسیان مصر نزدیک به سه قرن ادامه حیات دادند، شباهت تام به زندانی فراموش شده ای یافتند که علیرغم ذکر نامشان در مراسم حج، گویی جهان اسلام یادشان را به فراموشی می سپرد. در حقیقت در این سه قرن هیچ تلاش واقعی برای احیای معنوی و صوری خلافت نیز صورت نگرفت و عباسیان در مصر همان سرنوشتی را یافتند که امویان در اندلس٫ عباسیان خود به روزگار شرکت و قدرت خویش، امویان اندلس را علیرغم فتوحات درخشان، تمدن با شکوه و حیات بیش از سه قرن، در گوشه انزوا و اختفای تاریخ نگاری مسلمانان راندند. عصر ممالیک نیز از اعصار پرشکوه تمدن اسلامی است و در قرون هشتم و نهم از آنان یادگارهای علمی قابل توجهی بخصوص در زمینه تاریخ نگاری باقی ماند. مقریزی، ابن خلدون، ابن تغری بردی اتابکی، ابن فضل الله العمری، قلقشندی و جمع کثیری دیگر که هر یک فهرست بلندی از تالیف و تصنیف دارند درعصر ممالیک و در قلمرو آنان زیسته اند. با اینحال تلاش های تاریخ نگاری عصر ممالیک که از پیروزی های درخشان بر مغولان و صلیبیون نیز مشحون است هیچگاه در خدمت رونق خلافت و احیای معنوی آن قرار نگرفت؛ آنچنان که در آثاری چون المنظم ابن جوزی، طبری، یعقوبی، مسعودی، ابن اثیر و دیگران در نیمه شرقی جهان اسلام مشاهده می شود، حتی در اثر پر آوازه ای چون تاریخ الخلفا نوشته سیوطی (۹۱۱ ــ ۸۴۹ هـ . ق) که در اواخر عهد عباسیان مصر نوشته شد، خلافت به مثابه خاطره ای دور دست تجلی می کند شاید از این رو که این اثر جنبه ای از جامعیت و تمامیت یافته که در انجام تاریخ عباسیان (مصر) فراهم آمده است.

اما در هر حال روح کلی تاریخ نگاری مملوکان که شکوه عباسیان را پایان یافته تلقی می کند در آن غلبه تمام دارد.

قضاوت درباره کتاب ماثرالانافه فی معالم الخلافه (یادگارهای نیکوی عصر خلافت) نیز ازاین قاعده کلی بدور نیست. این اثر متعلق به نویسنده پر آوازه عصر مملوکان شهاب الدین ابوالعباس احمدبن علی بن احمدبن عبدالله قلقشندی است. قلقشندی در قلقشنده قاهره به دنیا آمد و در سال ۸۲۱ هـ . در گذشت. اثر معروف او صبح

الاعشی فی صناعه الانشا مشتمل بر چهارده جلد است و پر حجم ترین مجموعه منشات بشمار می آید. آثار دیگر او چون نهایه الارب فی معرفه قبائل العرب و نیز کتاب قلائدالجمان در تاریخ عرب معروف و مشهور هستند. با این حال ماثرالانافه فی معالم الخلافه کمتر شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است. چنانکه کلودکاهن در کتاب درآمدی برتاریخ اسلام درقرون وسطی و ژان سواژه در مدخل تاریخ شرق اسلامی که به انبوهی از منابع متعدد از جمله آثار قلقشندی مراجعه یا اشاره دارند هیچ نامی از این کتاب و فواید آن در تاریخ نگاری ذکر نکرده اند. این در حالی است که از نظر درک شرایط خلافت در واپسین سال های حیات آن ماثرالانافه اهمیت خاصی دارد. بررسی و نقدی که ذیلاً عرضه می شود براساس چاپ سال ۱۹۶۴ این کتاب در کویت است.

قلقشندی در ذکر تاریخ خلفا، مبنای تاریخ نگاری خویش را بر تنظیم فهرستی بلند از ترتیب زمانی خلفا قرار داده است. او پس از برشمردن خلفاء آنها را به چهار دسته تقسیم می کنند. یعنی خلفای راشدین، اموی، عباس بغداد و عباسیان مصر که مورد اخیر را به عنوان رده چهارم قرار می دهد. تا اینجا تاریخ نگاری قلقشندی واجد نکته ای خاص در روش شناسی نیست و صرفاً مبحث تاریخ عباسیان مصر که معاصر با آنان بوده است، از نظر دست اول بودن قسمت عمده اخبار اهمیت دارد. جنبه های ابتکاری این اثر با این اقدام شروع می شود که قلقشندی در ذکر خلفا از شماره استفاده می کند و سپس نام و لقب و کنیه هریک از آنان را بر می شمارد. در دنبال برای هر خلیفه دو مبحث را پی می گیرد یکی تحت عنوان «الحوادث و الماجریات فی خلافه» و دیگری تحت عنوان «ولایات الامصار فی خلافه» در مبحث اول و قایع مربوط به دربار خلفا و در مبحث دوم رویدادهای شهرهای مهم گزارش می شود. این روش را قلقشندی برای فاصله محرم ۶۵۶ که خلیفه المستعصم بدستور هلاکوخان کشته شد تا رجب ۶۵۸ که المستنصراحمدبن الظاهر در مصر به خلافه برداشته شد نیز بکار برده و چون در این مدت خلیفه و خلافتی در کار نبوده آن را به عنوان یک استثناء تحت عنوان «ولایات الامصار فی هذه المده» می نویسد یعنی بجای «خلافت» واژه «مدت» را بکار می برد. پر واضح است که قلقشندی با این روش، عباسیان را مبنای زمان شماری تاریخی خود قرار داده و سپس بر مبنای آنها نوعی تاریخ عمومی می سازد. قابل توجه است که در زمان اودیگر برای تمامی جهان اسلام خلافت مبنای زمان شماری تاریخی نبوده است. در تاریخ نگاری ایرانی از زمان استیلای مغولان، خوانین مغول مبنای تاریخ نگاری شدند و مقریزی در عطف توجه به تاریخ آنان از خطامصون نبوده است. چنانکه واقعه عین جالوت در سال ۶۵۸ هـ . را که طی آن هلاکو متحمل شکست دربرابر بیبرس، فرمانروای مملوکان شد مربوط به زمان

اباقا، پسر هلاکو دانسته و نیز برکه، خان مسلمان الوس جوچی را با برادرش باتواشتباه گرفته است.

از نظر زمانی کتاب ماثرالانافه فی معالم الخلافه تا سال ۷۱۹ هـ . ق. ادامه یافته که سال تالیف کتاب محسوب می شود و ایام خلافت یازدهمین خلیفه عباسی مصر المعتضد بالله است. مانند دیگر خلفا، اسم وکنیه و لقب، قدوقامت و رنگ پوست او را نیز قلقشندی بر می شمارد. بدین ترتیب ذکر سلسله خلفا پایان می یابد و مؤلف وارد فصل سوم از باب دوم کتاب می شود. در این فصل مولف به مشاهیر افرادی که ادعای خلافت کرده اند پرداخته است. مثل «بنی امیه» در اندلس، «عبیدیون» (سلسله ای که عبیدالله المهدی تاسیس کرد) یعنی «فاطمیان» در مصر و «حفصیون» از بقایای «موحدون» در افریقیه. پس قلقشندی به رد دعوی آنان می پردازد. اینکه قلقشندی سعی در اثبات بی پایه بودن ادعای خلافت از جانب مخالفان بنی عباس دارد را علاوه بر جهات کلی و عمومی که بر آن مترتب است می توان از حساسیت چنین ادعاهایی در شمال افریقا نیز به شمار آورد. درتاریخ جهان اسلام هیچگاه داعیه خلافت در برابر عباسیان در نواحی شرقی کارساز نبوده است. بعکس در نواحی غربی قلمرو اسلامی یعنی از مصر تا مغرب الاقصی به دلیل شرایط خاص جغرافیایی یعنی دور از دسترس بودن، گستردگی بیابان ها و اهمیت اقتصادی اندک و نیز شرایط انسانی ناشی از سرکشی بربرها و گرایش آنان به اندیشه های غیر رسمی حاکم در جهان اسلام، خلافت های متعددی برپاشد. صرفنظر از دستگاه سلطنتی و داعیه خلافت امویان اندلس که زمانی تا شمال افریقا نیز گسترش یافت، ادریسیان شیعی مذهب (۳۷۵ ــ ۱۷۲ هـ .ق)، بنی اغلب (۲۹۶ ــ ۱۸۴ هـ .ق) مرابطون (۵۴۱ ــ ۴۴۸ هـ .ق)، موحدون (۶۶۷ ــ ۵۲۴ هـ .ق)، بنی حفص (۹۴۱ ــ ۶۲۵ هـ .ق) و فاطمیان (۵۶۷ ــ ۲۹۷ هـ .ق) در تمام یا قسمتی از تاریخ خود مدعی عباسیان بوده اند و در مجموع با تشکیل  خلافت هایی درغرب قلمرو اسلامی آن نواحی را از «سرزمینهای خلافت شرقی» که از مرزهای شام تا هند و آسیا به مرکزیت بغداد گسترده بود جدامی ساخت. اکنون عباسیان خود در نقش مخالفان سابق خود در شمال افریقا مستقر شده بودند و در شرایط ضعیف و شکننده ای که داشتند، لازم بود به دفاعی نومیدانه ادامه دهند.

باب سوم کتاب ماثرالانافه فی معالم الخلافه به ذکر مکاتبات خلفا از قدیم تا زمان قلقشندی پرداخته است. این قسمت از کتاب به اثر دیگر قلقشندی یعنی صبح الاعشی فی صناعه الانشاشباهت دارد. در این مکتوبات مسائل اصلی مربوط به بیعت و هنگام جلوس خلفاست. آدابی که در مکاتبات خلفاء وجود داشته با دقت خاص توسط قلقشندی در اینجا تذکر داده می شود.

در فصل دوم از باب دوم، قلقشندی به طبقه بندی جدیدی از تاریخ خلافت براساس مقر خلفا دست می زند. مباحث این قسمت شامل ایامی است که خلافت در مدینه قرار داشت ، بعد به شام (دمشق) رفت و این در دوره بنی امیه بود، پس از آن به عراق (کوفه و بغداد) در فاصله سالهای ۱۳۲ تا ۶۵۶ هـ. ق. یعنی دوره عباسیان عراق  و سپس نوبت به مصر می رسد که از ۶۵۸ تا ۹۲۲ به طول انجامید. در دنباله همین مباحث، قلقشندی استنتاج جدیدی از استقراء در تاریخ خلافت ارائه می دهد یعنی به «شعار خلافت» و چگونگی آن در ادوار گوناگون می پردازد.

آخرین نکته ای که وجه ابتکاری اثر قلقشندی در آثار الانافه بشمار می آید گشودن بابی تحت عنوان کیفیت تولیت الملوک الخلفاست.

در این مبحث قلقشندی چگونگی سیطره و آمریت ملوک (سلاطین) برخلفا را بر می شمارد و آنرا دارای دوحالت می داند. حالت اول مربوط به دوره آل بویه و سلجوقیان بود. چنانکه می دانیم تقریباً از اواسط قرن چهارم تا اواسط قرن ششم عباسیان، تحت سلطه سلسله های ایرانی آل بویه سلجوقیان بوده اند. حالت دوم را قلقشندی مربوط دوره ممالیک می داند. یعنی دوره ای که خلافت به مصر منتقل شد و این دورانی که قلقشندی تاکید می کند رسوم دگرگون و این جان کلام اوست و در دنباله از رسوم خلافت درمصر سخن می گوید. مقایسه این قسمت از ماثرالانافه با کتابی چون رسوم دارالخلافه نوشته هلالی صابی با مفرداتی از کتاب زبده النصره یا راحه الصدور به خوبی ارزش تحولی را که قلقشندی در کتاب خود منعکس کرده نشان خواهد داد. تحولی که مرگ تدریجی خلافت در عصر مملوکان تحت تاثیر ملوک را بازگو می کند.

پی نوشت ها:

ــ کاهن کلود: درآمدی برتاریخ اسلام در قرون وسطی؛ قرون یکم نا هشتم هـ .ق / هفتم تا پانزدهم م. روش شناسی و عناصر کتاب شناسی، ترجمه دکتر اسدالله علوی، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، .۱۳۷۰

ــ سواژه، ژان: مدخل تاریخ شرق اسلامی، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق) مرکز نشر دانشگاهی، تهران، .۱۳۶۶

ــ احمدبن عبدالله القلقشندی: ماثر الانافه فی معالم الخلافه، تحقیق عبدالستار احمدفراج، التراث الوبی؛ سلسله تصورها وزاره الارشاد و الانباء فی الکویت .۱۹۶۴

ــ همان ج ۲، ص .۱۱۱

ــ همان، ص ۱۰۳

ــ همان، ص ۱۲۰

ــ همان، ص ۹۲ــ۹۱

ــ همان، ص ۲۴۶

ــ همان، ص ۲۵۰ ــ ۲۴۸

ــ همان، ص ۲۵۵ ــ ۲۵۱

ــ همان، ص ۲۵۵ به بعد

ــ همان، ص ۲۶۰ به بعد

ــ همان، ص ۳۱۸

ــ همان، ص ۲۲۱

ــ همان، ص ۲۲۲

ــ همانجا

ــ همان، ص ۲۲۳

ــ همان، ص ۲۳۳

ــ همان، ص ۲۳۷

ــ همان، ص ۲۴۰

ــ صابی، هلال بن محسن: رسوم دار الخلافه، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران انتشارات بنیادفرهنگ ایران تهران، ۱۳۴۶

 

  خلافت عباسیان مصر از سال ۶۵۹ تا ۹۲۲ هـ . ق . عمر کرد ولی برای آنان هیچگاه قاهره ونیل جای بغداد و دجله را نگرفت و آوازه ای چون عصر برمکیان و افسانه های هزار و یک شب را نیافتند

 

  در آثاری چون المنظم ابن جوزی، طبری، یعقوبی، مسعودی، ابن اثیر و دیگران در نیمه شرقی جهان اسلام مشاهده می شود. حتی دراثر پرآوازه ای چون تاریخ الخلفا نوشته سیوطی (۹۱۱ــ ۸۴۹ هـ .ق) که در اواخر عهد عباسیان مصر نوشته شد، خلافت به مثابه خاطره ای دوردست تجلی می کند

  کتاب مآثر الانافه فی معالم الخلافه (یادگارهای نیکوی عصر خلافت) اثر نویسنده پرآوازه عصر مملوکان، شهاب الدین ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن عبدالله قلشقندی، از نظر درک شرایط خلافت در واپسین سال های حیات آن اهمیت خاص دارد

 

  قلقشندی عباسیان را مبنای زمان شماری تاریخی خود قرار داده و سپس برمبنای آنها نوعی تاریخ عمومی می سازد. قابل توجه است که در زمان او

دیگر برای تمامی جهان اسلام، خلافت مبنای زمان شماری تاریخی نبوده است

 

  در تاریخ نگاری ایرانی از زمان استیلای مغولان، خوانین مغول مبنای تاریخ نگاری شدند و مقریزی درعطف توجه به تاریخ آنان از خطا مصون نبوده است

 

  در تاریخ جهان اسلام هیچگاه داعیه خلافت در برابر عباسیان در نواحی شرقی کار ساز نبوده است. بعکس در نواحی غربی قلمرو اسلامی یعنی از مصر تا مغرب الاقصی به دلیل شرایط خاص جغرافیایی، یعنی دور از دسترس بودن، گستردگی بیابان ها و اهمیت اقتصادی اندک و نیز شرایط انسانی ناشی از سرکشی بربرها و گرایش آنان به اندیشه های غیررسمی حاکم در جهان اسلام، خلافت های متعددی برپا شد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *