به همت گروه روش شناسی و تاریخ نگاری پژوهشکده تاریخ اسلام روز چهارشنبه ۲۸ آبان نشستی با هدف بررسی کارنامه تاریخ نگاری دکتر خیراندیش برگزار شد.
دکتر محسن جعفری مذهب، عضو هیات علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، دکتر محمدعلی اکبری، استاد و مدیر گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی، مسعود جوادیان، کارشناس مسئول دفتر برنامهریزی و تالیف کتب درسی، مجتبی خلیفه، عضو هیأت علمی دانشنامه جهان اسلام از مهمانان این نشست بودند.
پدر تاریخ دبستانهای برازجان
در ابتدای این نشست، خیراندیش از تجربیات تاریخنگاریاش گفت: من در سال ۱۳۳۶ در برازجان متولد شدم، همواره از کودکی کنجکاو و دقیق و خیالپرداز بودم. در کلاس پنجم دبستان علاقه خود را به درس تاریخ کشف کردم، همان سال کتاب تاریخ ایران عبدالله رازی را در همان سال خواندم و معلمم لقب پدر تاریخ را به من داد. در دوران دانشجویی همان معلم دوران مدرسه را به طور اتفاقی ملاقات کردم. او در کمال تعجب من را از ادامه تحصیل منع کرد که درس خواندن هیچ عایدی ندارد، من البته به حرف او توجهی نکردم، اما از این توصیه بسیار متأثر شدم.
مجلات زیادی را در سنین نوجوانی خواندم، خواندنیها، اطلاعات، رمانهای بلند، و تقریبا تا زمان دیپلم، یک دوره کامل تاریخ جهان و ادبیات کلاسیک دنیا را خواندم، در کلاس ششم دبستان هم مقالهای درباره جنگ دلیران تنگستان نوشتم. در همان سالها در نزدیکی شهر ما، آثاری از دوران هخامنشی کشف شده بود و من هر روز به تپه باستانشناسی میرفتم. در دانشگاه رشته تاریخ و در کنار آن جامعهشناسی و فلسفه خواندم و مطالعاتی هم در زمینه اسطورهشناسی انجام دادم. این در حالی بود که در مقطع کارشناسی واحدهای مختلفی را در دانشگاه تدریس میکردم. در اوایل دهه شصت در شورای برنامهریزی کتب درسی، برای درسهای تاریخ باستان و تاریخ جهان، شرح درس نوشتم. برای تعداد زیادی از کتابهایی که اجازه تجدید چاپ نداشت، مقدمههایی نوشتم که این باعث چاپ مجدد آنها شد.
در دوره کارشناسی ارشد، موضوع پایان نامهام را دوران مغول انتخاب کردم و در آن دوره از آقای نقی لطفی خیلی تأثیر گرفتم، در این دوره به آموزش و پرورش رفتم و در تألیف ۱۲ جلد کتاب درسی نقش داشتم، که شامل مباحث ایران باستان و تاریخ جهان بود. و در همین دوره در مجلات رشد، شروع به نوشتن مقالاتی کردم و حدود هشت سال نیز تاریخ دیپلماسی، تاریخ روابط بین الملل و تاریخ جهان را تدریس میکردم. بعد از ورود به مقطع دکتری نیز تاریخ مغول را ادامه دادم که حاصل آن شامل مقالات و یادداشتهای زیادی شده است.
به دنبال ایجاد عارضه چشمی در من، تصمیم به نوشتن هرچه بیشتر مطالب گرفتم و چاپ آنها را به آینده موکول کردم. به همین دلیل مقدار زیادی مطالب چاپ نشده از من وجود دارد که منتشر نشده است و بعد از آن دوره، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا را به راه انداختیم و حدود صد سخن سردبیر در آن نوشتم. به جز تحقیقات و نوشتههایی که هست، تحقیقی در مورد قوم شول انجام دادهام، تصحیح جهانگیرنامه شرفالدین علی یزدی، پیادهسازی کامل تاریخ وصاف، تصحیح «دفتر دلگشا»، ترجمه تاریخ مغول هوارتس، ترجمه و حاشیهنویسی بر کتاب تاریخ خلیج فارس لوریمر را نیز آماده چاپ دارم.
من قائل به تخصص در رشته تاریخ نیستم و معتقدم کسی که وارد تاریخ میشود، باید تاریخ جهان و تاریخ ایران و کلیتی از تاریخ را بداند، تخصص را به معنای توانایی نقد کردن منابع میدانم، به همین دلیل در دوره اول و دوم طراحی دروس دانشگاهی مسیری را که بتواند در مقطع کارشناسی یا حتی قبل از آن نگاهی کلی در زمینه تاریخ ارائه دهد و به سمت تخصص نرفت، در پیش گرفتم.
نکتهای که میخواهم متذکر شوم این است که هر وقت به سراغ آثار من میروید و آنها را مطالعه میکنید، به زمان تألیف آن توجه کنید که اوضاع در آن دوره چگونه بوده است.
ما در تاریخ ایران باید یک دوره انتقالی آموزش را طی کنیم، و طی آن از نظر روش، تاریخ سیاسی به ارث مانده را ادامه دهیم، منتها تاریخ سیاسی توسعه یافته. باید فکتهای سیاسی را به طور کرونولوژیک حفظ کنیم، اما فکتهای غیرسیاسی در آن کارپذیر کنیم.
استناد بر مبنای استدلال
من در تاریخنگاری معتقد به استناد بر مبنای استدلال هستم. اگر از سمت روندشناسی تاریخ به مباحث تاریخی نگاه کنید، میتوان همه طرحهایی را که در زمینه تاریخ وجود دارد، به هم ریخت. در ذهن همه ما مدلی از تاریخ وجود دارد، اما چه دلیلی باعث به وجود آمدن این مدل بوده است؟ چطور ما در دنیای معاصر، سمتگیریهایمان به تاریخ باستان را به طور مداوم تغییر دادهایم؟ این روندهایی که برای ما نقل شده و ما پذیرفتهایم، قطعی نیست و میشود روایت دیگری ارائه داد. میشود تاریخ نگاری را به نحوی انجام داد که استدلال مقدم بر استناد باشد و نوشتههای من بر همین مبنا قرار دارند. چینش فکتها پشت هم میتواند مبتنی بر استدلال باشد و به ضرورت بحث، هر سند را آورد.
در مورد آینده تاریخ نگاری در ایران، باید بگویم ما بایستی یک استراتژی ملی درباره تاریخنگاری داشته باشیم که نداریم، این استراتژی متعلق به دستگاه خاصی نیست، باید با یک نگاه جامع ساخته شود. تاریخنگاری ملی ما باید به سمت تاریخنگاری شهری با محوریت محیط زیست برود تا جوابگوی تاریخنگاری و جامعه ما در آینده باشد.
به طور مثال جمعیت روستایی در طول سه هزار سال گذشته بر جمعیت شهری غالب بوده، اما در ۳۰ سال گذشته این روند شکل معکوس به خود گرفته است. موقعیت زنان نیز در چند دهه گذشته نسبت به مردان تغییرات زیادی داشته، همچنین محیط زیست ایران با محوریت مسأله آب نسبت به سدههای قبل تفاوت اساسی پیدا کرده که باید با نگاه ویژهای به آن نگریسته شود.
اما اینکه این نکات چه مسائلی را در بر میگیرد، با بررسی تاریخ مغول به دو نکته پی بردم: اول اینکه پدیده مغول نه به عنوان یک قوم مهاجم، به عنوان آخرین قوم مهاجم سوار بر اسب، ما را از نقش دریا در تاریخ ایران دور کرده است. همچنین مغولها در پایان سدههای میانی تاریخ جهان، عاملی بودند که از قسمتهای اولیه همان تاریخ جهان به کشور ما وارد شدند، یعنی ایران سدههای میانه با پدیدهای از جهان باستان روبرو شد و شکست، که برای پژوهش در این زمینه میتوان به مطالعه حماسهها و قصههای ایرانی پرداخت.
حرکت در طبقات تاریخپیشگان ایرانی
محسن جعفریمذهب، صحبت خود را با مسألهای صنفی آغاز کرد که خود آن را حرکت در طبقات تاریخپیشگان ایرانی مینامید. چه کسانی در ایران با تاریخ کار دارند و دکتر خیراندیش در این میان چه میکند؟ وی خیراندیش را نمونهای نادر از تاریخنگاران دانست و گفت: چند دسته با تاریخ سروکار دارند: گروه اول عوام، گروه دوم کسانی که مجبور به خواندن تاریخ هستند مانند دانشآموزان، گروه سوم دانشجویان کارشناسی و دبیران تاریخ و گروه چهارم که شامل نخبگان میشود.
اما این گروهها چقدر با یکدیگر در تعامل و تماس هستند؟ گروه اول که عوام را تشکیل میدهند به طور معمول دسترسی به هیچ گروهی ندارند. دانشآموزان با دبیران خود و دانشجویان با استادان و دانشجویان رشتههای دیگر در ارتباط هستند و تعدادی از نخبگان تاریخپیشگان ما که به درجه استادی رسیدهاند، فقط با خودشان در ارتباط هستند و فعالیتهای علمی خود را هم در همان رتبه بالا انجام میدهند. فقط مقالات علمی و پژوهشی ارائه میدهند و در همایشهای بینالمللی شرکت میکنند.
وی افزود: خیراندیش از جمله نخبههای نادر رو به انقراض است که با تمام طبقات تاریخپیشگان ایرانی در ارتباط است. از رتبه خود پایینتر آمده و با صد و سه شماره کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، با دانشجویان در ارتباط مداوم بود. با مجله رشد آموزش تاریخ، با دبیران و دانشآموزان در تماس بود و برای دانشآموزان کتاب درسی تألیف کرده و در کتاب «برازجان، سرزمین آفتاب بامدادان» جامعه عوام را نیز در نظر گرفته است. من بیشترین ارتباط در میان طبقات تاریخپیشگان را در خیراندیش دیدم و آن را میپسندم. در نسل اخیر کمتر کسی بوده که با این وسعت با تمام طبقات تاریخپیشگان مراوده داشته باشد حتی کسانی مانند باستانیپاریزی یا ایرج افشار که با طبقه عوام در ارتباط بودهاند و در کتابهای خود به آنها نیز استناد میکردهاند، تألیفاتی برای دانشآموزان نداشتهاند.
تربیت استعدادهای جوان
مسعود جوادیان دیگر سخنران این نشست، در ابتدای سخنانش با اشاره به اینکه مرحوم باستانی پاریزی پیش از انقلاب تألیفاتی برای دانشآموزان داشت، گفت: اگر روند تاریخنویسی از ابتدا تا بعد از انقلاب بررسی شود، نقش و جایگاه خیراندیش مشخص خواهد شد، کمتر کسی میداند کتاب تاریخ سه سال دوره راهنمایی برای اولین بار خیراندیش تألیف کرد و طرح اصلی کتاب تاریخ دوره پیشدانشگاهی از دکتر خیراندیش است، من سال ۱۳۶۷ کارم را در گروه تاریخ دفتر برنامهریزی و تألیف کتب درسی شروع کردم و از همان لحظه تا کنون پیوند روحی با خیراندیش داشتهام. در جریان انتشار کتاب ماه تاریخ و جغرافیا و رشد آموزش تاریخ نویسندههای زیادی که اکنون صاحب قلم هستند، تربیت شدند. بسیاری از این افراد با ارسال مطلب و چاپ آنها در مجله به شوق آمدند و انگیزه لازم برای نویسندگی را پیدا کردند.
خلیفه از ویژگیهای تاریخپژوهی استادش گفت
سخنران بعدی نشست مجتبی خلیفه بود. وی با اشاره به آشنایی خود با دکتر خیراندیش در سال ۱۳۷۴ در دانشگاه شیراز گفت: هنگامی که برای اولین بار دکتر خیراندیش را در دانشگاه شیراز ملاقات کردم، دو توصیه به من داد، اول اینکه استاندارد بینالمللی برای دانشجوی تاریخ مطالعه دو کتاب در هفته است، زیرا این کار باعث میشود هنگام اخذ لیسانس کتاب اصلی ناخوانده در زمینه تاریخ باقی نمانده باشد. توصیه دوم او این بود که از هم اکنون قلم به دست بگیرید و جزئیترین مسائل را به نگارش درآورید. راهنمایی و کمک به دانشجویان و ایجاد پرسش در کلاسهای درس و تدریس به زبان ساده و شیوا از ویژگیهای وی بوده است.
وی در پایان به ویژگیهای تاریخپژوهی خیراندیش اشاره کرد و گفت: تسلط به دیگر علوم بهویژه ادبیات، جغرافیا، جامعهشناسی و فلسفه است، آنچه که امروز به نام مطالعات میانرشتهای میشناسیم. تسلط به تاریخ جهان، انتقاد به ایرانشناسان غربی، از جمله باسورث و دید نادرستی که به جغرافیای ایران دارد، استفاده از شیوههای مختلف روششناسی در علم تاریخ از مطالعات میدانی گرفته تا سندپژوهی و نسخهپژوهی و همفکری و بهرهگیری از نظرات افراد در سطوح مختلف ویژگیهای تاریخپژوهی خیراندیش را تشکیل میدهند. اما انتقادی که میتوان به دکتر خیراندیش داشت، وسواس عجیبی است که در انتشار آثارش دارد.
روشن شدن تاریخ میانه: راهگشای فهم تاریخ باستان و تاریخ معاصر
خیراندیش در بخش دیگری از سخنانش گفت: اگر کسی برای پول به این عرصه پا میگذارد، توصیه من این است که اشتباه آمده است. من فایده شهرت را نمیفهمم، اما آزادگی و آزادی خود را با هیچچیز دیگری معامله نخواهم کرد، اگر نام من پشت جلد بسیاری از کتابها آورده شود، چه سودی برایم خواهد داشت. شاید عاقلانه نباشد که من هیچ منفعتی را برای خود محاسبه نمیکنم. پیش آمده برای شرکت در مجلسی خود را به روستایی دورافتاده رساندهام، ولی در سمیناری بینالمللی که از من برای شرکت در آن دعوت شده بود، نرفتهام، اما همیشه تلاشم بوده که نکتهای تازه در حرفهایم باشد.
جامعه علمی در بعضی از تحقیقات راه را به اشتباه رفتهاند. به عنوان مثال مطالعه درباره ایران باستان بیشتر درباره هخامنشیان یا ساسانیان است، در حالی که مسأله اصلی پژوهش در زمینه ایران باستان، اشکانیان است. درباره تاریخ بعد از اسلام از نظر بحران تاریخنگاری، در تاریخ میانه، پیچیدگیهایی وجود دارد که تا به حال روشن نشده است و نوعی تکرار مبهم را پیش میگیریم. تا وقتی تاریخ میانه شناخته نشود، تاریخ باستان و تاریخ معاصر شناخته نخواهد شد. سدههای میانی تاریخ ناشناخته است، در کتاب «دفتر دلگشا» که در حال نگارش آن هستم ۱۰ بیت از شعری آمده است که شاعر در آن به وجود کتابی که به ادامه حکومت ساسانیان میپردازد، اشاره میکند در حالی که آن کتاب پیدا نشده و باعث مغفول ماندن مسائل متعددی شده است.
سنت خیراندیشیه: گذر از سطح به عمق
آخرین میهمان این نشست، دکتر محمدعلی اکبری بود. اکبری در سخنانش گفت: آنچه در کار و تحقیق علمی دکتر خیراندیش محل توجه من بوده، تفاوت جدی او با بسیاری از کسانی است که در حوزه تحقیقات تاریخی کار میکنند و آن نگاه ژرفاندیشی است که در بنشناسی تاریخ دارد. بسیاری در زمینه تاریخ تحقیق میکنند که از ژرفای کافی محروم هستند و یا ناقص و ابتر هستند. مواجهه خیراندیش با تاریخ در پی شناخت عمق و ژرفنای در بن مایههای تاریخی است.
ما دو نوع نگاه به تاریخ داریم، نخست تاریخ روایی است که نهایت دغدغهاش مشخص کردن این است که چه اتفاقی افتاده و تمام کوشش در رویه رویدادهاست. در مقابل جریانهایی را داریم که عمدتا از بیرون تاریخ آمدهاند، و آنها به عنوان اهل نظریه در تاریخ شناخته میشوند. مشکل جریان اول این است که نهایتا منتهی به شناخت صورتهای تاریخی میشود، و کوشش دوم خیال میکند با تکیه بر تئوریها قادر شده است بنیانهای تاریخ ایران را بشناسد. از نظر من هر دوی این کوششها به شکست منجر شدهاند. ویژگیای که من در تحقیقات دکتر خیراندیش دیدهام نقطه عزیمت وی از سطح و رسوخ به لایههای عمیقتر تاریخ است و این وجه ممیز دکتر خیراندیش است. حرکت در سطح که شامل شناخت رخدادها میشود این توانایی را به خیراندیش داده که جنس تاریخ ایران را بشناسد. اگر کسی رویه تاریخ ایران را نشناسد نمیتواند به عمق تاریخ برسد. راه پیدا کردن به عمق تاریخ ایران، از رویه تاریخ است، همان سطحی که به عنوان وقایع و رخدادها میشناسیم، اگر رمزی وجود دارد، از همین جا باید وارد شد. کم داریم کسانی را که دارای وسواسهای ریز در تصویرسازیهای تاریخی باشند. و خیراندیش، از این در، راهی به فراخنا باز کرده و توانسته دریافتهایی ناب از تاریخ داشته باشد، سخنی که او میگوید از تحقیق با وسواس و ملاحظات علمی و شناخت موضوع بهدست آمده است، به همین جهت هم هست که ایمان دارد به آنچه که میگوید و بسیاری از کسانی که روایتهای مشهور در تاریخ ایران گفتهاند، به چالش میکشد.
سنت خیراندیشیه این است: از همین در باید وارد شد، تاریخ را به عنوان وقایع و رخدادها نمیتوان نادیده گرفت، دستگاههای نظری اگر در پروسه این شناخت به دست نیامده باشند، در بهترین حالت، تحمیلاتی هستند نظری بر رویههای تاریخی و اتفاقا غلطاندازتر از وقتی هستند که ما وارد این عرصهها نمیشویم. در واقع وقتی گمان میکنیم به فهم تاریخی دست یافتهایم در حالی که نظریهای را بر متن تاریخی تحمیل میکنیم، در واقع دچار نوعی جهل مرکب شدهایم و من این راه را میپسندم. بینش تاریخی که در گذار از رویههای تاریخی به دست آمده است. نسبت میان صورت و سیرت در میان قدما، نسبت میان شکل و محتوایی که رابطهای با هم ندارند، نیست. هر محتوایی شکل تاریخی خودش را دارد، بدون دست یافتن به شکل تاریخی، امکان دست یافتن به محتوا نیست، البته این بدان معنا نیست که هر کوششی در این زمینه، حتما به صواب منتهی خواهد شد، اما راه درست این است. و من فکر میکنم اگر قرار باشد چیزی را امروز از خیراندیش بیاموزیم، این است که سیرتی در زیر دارد، آنچه در بالاست و میان این دو پیوندی وجود دارد که شما نمیتوانید بدون گذار از سیرت به صورت دست پیدا کنید و بدون گذار از صورت امکان شناخت سیرت تاریخی وجود ندارد. و ما امروز به مورخانی نیاز داریم که اینگونه نگاه میکنند، نه به نظریه پردازانی که خیال میکنند با کنار گذاشتن تاریخ به معنای صورت تاریخ، قادر خواهند بود به فهم تاریخی برسند.
تاریخ: انتخاب گذشته
دکتر خیراندیش در بخش پایانی سخنانش گفت: من تاریخ را انتخاب گذشته معنا میکنم، اما مورخ را کسی میدانم که از غیرتاریخ آزاد شده باشد. تا وقتی که در سایه تاریخ هستید، تاریخ برای شما حرف میزند، نه شما برای او و مطمئن نباشید که تاریخ را فهمیدهاید.